
جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگویی بیبدیل در تلفیق سکولاریسم و تئوکراسی، معماری پیچیدهای از مشروعیت را ارائه میدهد که ریشه در خوانشی خاص از تاریخ، دین و فلسفه سیاسی دارد. این نظام با ادعای "استمرار ولایت از آدم تا خاتم" و سپس "ولایت فقیه"، در پی ایجاد مشروعیتی فراتاریخی و فرادینی است.
نظریه ولایت فقیه: تداوم یا گسست؟
نظریه ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات مشروعیت در جمهوری اسلامی، ادعای تداوم "ولایت انبیاء و ائمه" را دارد. این نظریه بر چند پایه استوار است:
- استمرار خط ولایت از آدم تا امام عصر(ع)
- نیابت عام فقیه در دوره غیبت
- انطباق حاکمیت فقیه با حاکمیت الله
روایت رسمی از تاریخ دینی، بر پیوستاری از "ولایت" تأکید دارد که از آدم آغاز شده و به فقیه عصر ختم میشود. این روایت، تاریخ را به مثابه فرآیندی خطی میبیند که به استقرار حکومت فقیهان منجر میشود.
دستگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، با بازتفسیر هدفمند قصص قرآنی مانند داستان آدم، ابراهیم و در ادامه یوسف، سلیمان و موسی در پی مشروعیتسازی است:
- داستان آدم: تأکید بر "خلافت الهی" انسان و تداوم آن در ولایت فقیه
- قصه ابراهیم: بازتعریف "امامت" به عنوان رهبری دینی-سیاسی
- حکایت موسی: تفسیر "مبارزه با طاغوت" به عنوان الگوی مبارزه سیاسی
- ایجاد پیوند نمادین بین انقلاب اسلامی و قیام عاشورا
- نسبتسازی بین شخصیتهای تاریخی و contemporary figures
- ساخت روایت "استکبارستیزی" به عنوان محور تاریخ
از منظر فلسفه سیاسی، مشروعیت واقعی نه از طریق ادعاهای تاریخی، بلکه از طریق تحقق عدالت سنجیده میشود. شریعتی به درستی تأکید میکند: "قدرت بدون عدالت، هرچقدر هم ابزار تاریخی و دینی داشته باشد، نهایتاً بیثبات خواهد شد."
نظریه مشروعیت جمهوری اسلامی با تناقضاتی روبروست:
- ادعای مشروعیت الهی در کنار پذیرش formas دموکراتیک
- تأکید بر عدالت در عمل با شکاف طبقاتی فزاینده
- دعوی استمرار ولایت با گسست از سنتهای فقهی
جمهوریاسلامی در تقاطع پیچیدهای از تاریخ، دین و سیاست قرار دارد و آینده آن به توانایی آن در پاسخگویی به نیازهای واقعی مردم و تحقق عدالت بستگی دارد.
شباهتهای ساختاری فراوانی بین جمهوریاسلامی و اسلام تبلیغی خلافت اموی وجود دارد:
- استفاده از دین برای مشروعیتبخشی سیاسی
- تولید گفتمانهای ایدئولوژیک برای تثبیت قدرت
- به کارگیری نهادهای دینی در خدمت حکومت
ضمنا تفاوتهای ماهوی به واسطهی پذیرش ساختارهای مدرن سیاسی نیز وجود دارد:
- وجود mechanisms انتخابی هرچند محدود
- حضور نسبی نهادهای مدنی
- امکان نقد هرچند کنترلشده
اگر شریعتی امروز میزیست، احتمالاً جمهوری اسلامی را مصداقی از "اسلام اموی" میدانست:
- تبدیل دین به ایدئولوژی حکومتی
- تفسیر مفاهیم دینی در خدمت تثبیت قدرت
- قربانی شدن عدالت در پای مصلحت نظام
در مقابل، اسلام علوی شریعتی بر موارد زیر تأکید دارد:
- عدالت به عنوان محور مشروعیت
- قدرت به مثابه مسئولیت نه امتیاز
- نقد مستمر قدرت
ماکیاولی بر کارآمدی و اثرگذاری ابزارهای حکمرانی تأکید میکند. از این منظر، جمهوری اسلامی در مواردی موفق عمل کرده است:
- استفاده هوشمندانه از نمادها و شعائر دینی
- ایجاد نهادهای موازی برای حفظ قدرت
- به کارگیری استراتژی "تفرقه بینداز و حکومت کن"
شریعتی اما بر اخلاق و عدالت به عنوان شروط لازم مشروعیت تأکید میورزد. از این منظر، جمهوری اسلامی با چالشهای جدی روبروست:
- شکاف بین ادعا و عمل در زمینه عدالت
- تبدیل دین به ابزار قدرت
- سرکوب نقد و آزادی بیان
نسل جوان ایران که در فضای جهانی شده پرورش یافته، روایت رسمی از مشروعیت را کمتر میپذیرد. این شکاف، بحران مشروعیت را عمیقتر میکند.
جمهوری اسلامی نتوانسته است راه حلی برای تلفیق سنت دینی و مقتضیات جهان مدرن ارائه دهد. این تنش، مشروعیت آن را تحت تأثیر قرار داده است.
کارآمدی اقتصادی و سیاسی، از مهمترین عوامل مشروعیتبخشی در جهان مدرن است. عملکرد اقتصادی جمهوری اسلامی، مشروعیت آن را به چالش کشیده است. سناریوهای پیش روی جمهوری اسلامی به شرح زیر است:
- تداوم وضع موجود با تشدید بحران مشروعیت
- اصلاحات تدریجی برای افزایش مشروعیت
- تغییر رادیکال در ساختار حکومت
که من حتما طرفدار تغییرات تدریجی هستم. برای تداوم مشروعیت، جمهوری اسلامی نیازمند:
- بازگشت به عدالت به عنوان محور حکمرانی
- پذیرش نقد و مشارکت واقعی مردم
- انعطاف در برابر مقتضیات زمان
پایههای مشروعیت در جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی ایران، با ترکیبی از اصول دینی و سیاسی، مدعی مشروعیت ازلی و سرمدی است. ولایتی که از پیامبران تا امامان و سپس فقیه منتقل میشود، با ادعای اتصال ولایت از آدم تا یومالقیامه توجیه میشود. اما تحلیل تاریخی و فلسفی نشان میدهد که مشروعیت واقعی تنها در چارچوب عدالت و اخلاق قابل تحقق است، و پذیرش بدون نقد گزارههای تاریخی و دینی، مشروعیت کاذب ایجاد میکند.
ابزارهای قدرت و مشروعیت
روایتها و قصص تاریخی به ابزارهایی برای تثبیت قدرت بدل شدهاند. بازتفسیر شخصیتها و رویدادهای تاریخی، ابزار پراگاندای مذهبی و سیاسی است. در این زمینه، ارتباط مستقیم با تحلیل حکومت اموی و نقد شریعتی قابل مشاهده است:
- ابزارهای تاریخی و دینی برای مشروعیت کاذب به کار گرفته میشوند.
- پذیرش بدون نقد گزارهها، مشروعیت را بر پایه توهم بنا میکند.
- عدالت و اخلاق، شاخص اصلی پایداری مشروعیت واقعی هستند.
تجربه تاریخی و آموزههای شریعتی
شریعتی تأکید دارد که مشروعیت کاذب دیر یا زود فرو میپاشد. بازخوانی تاریخ، از داستان آدم و حوا تا حکومت اموی، نشان میدهد که هرگونه مشروعیت صرفاً مبتنی بر ابزار تاریخی و دینی، بدون عدالت و اخلاق، شکننده است. این نکته در تحلیل جمهوری اسلامی امروز نیز کاربرد دارد؛ قوانین و ساختارها باید اخلاقی و عادلانه باشند تا مشروعیت واقعی حاصل شود.
تلفیق ماکیاولی و شریعتی برای تحلیل امروز
ترکیب دیدگاه ماکیاولی و شریعتی، چارچوبی تحلیلی فراهم میکند: ابزارهای عملی برای حفظ قدرت باید با اخلاق و عدالت همراه باشند. در غیر این صورت، قدرت علیرغم ابزارهای تاریخی و دینی، مشروعیت واقعی ندارد و جامعه را به بحران میکشاند.
«قدرت بدون عدالت، هرچقدر هم ابزار تاریخی و دینی داشته باشد، نهایتاً بیثبات خواهد شد.»
پایان مقالهی چندبخشی از آدم تا فقیه: درسها و پیامدها
- قدم تاریخی آدم اهمیت ندارد؛ مهم تأمل درباره انسان، تاریخ و تمدن است.
- روایتها و قصص دینی میتوانند ابزار مشروعیت و کنترل باشند، اما بدون اخلاق، قدرت پایدار نخواهد بود.
- ابزارهای عملی و تاریخی باید با عدالت و اخلاق تلفیق شوند تا مشروعیت واقعی حاصل شود.
- تلفیق دیدگاه ماکیاولی و شریعتی، چارچوبی قوی برای تحلیل قدرت و مشروعیت ارائه میدهد.
- بازخوانی و نقد روایتها، تنها راه برای جلوگیری از بازتولید قدرت بر پایه توهم است.
جمعبندی نهایی
تحلیل جمهوری اسلامی از منظر فلسفه سیاسی و اندیشه شریعتی، درسهای مهمی برای ما دارد:
- اول، مشروعیت واقعی نه از طریق ادعاهای تاریخی، بلکه از طریق تحقق عدالت به دست میآید.
- دوم، دین وقتی به ایدئولوژی حکومتی تبدیل شود، توانایی نقد قدرت را از دست میدهد.
- سوم، در جهان پیچیده امروز، مشروعیت نیازمند ترکیبی از کارآمدی، اخلاق و مشارکت مردمی است.
- چهارم، همانطور که شریعتی تأکید داشت، "قدرت وقتی مقدس است که در خدمت عدالت باشد."
تزهای حاصل از جمعبندی دفاعیات موافقان و طرفداران جمهوریاسلامی به شرح ذیل است:
- "ولایت فقیه تداوم ولایت انبیاست"
- "مشروعیت الهی بر مشروعیت مردمی ارجح است"
آنتیتزهای حاصل از نظرات منتقدان جمهوریاسلامی به شرح ذیل است:
- "جمهوری اسلامی مصداق بارز اسلام اموی است"
- "مشروعیت بدون عدالت، مشروعیت کاذب است"
این بررسی تطبیقی سلسلهوار نشان میدهد که جمهوری اسلامی در تقاطع پیچیدهای از تاریخ، دین و سیاست قرار دارد و آینده آن به توانایی آن در پاسخگویی به نیازهای واقعی مردم و تحقق عدالت بستگی دارد.
این مقاله، از قدمت آدم تا تحلیل جمهوری اسلامی امروز، مسیر تاریخی، فلسفی و سیاسی مشروعیت را بررسی کرد. تحلیل تاریخ اسلام اموی، نقد شریعتی و اسلام علوی و تلفیق با دیدگاه ماکیاولی نشان میدهد که مشروعیت واقعی تنها در چارچوب عدالت، اخلاق و ابزار عملی صحیح تحقق مییابد. هرگونه پروژه قدرت مبتنی بر روایتهای تاریخی و دینی بدون نقد، مشروعیت کاذب ایجاد میکند و دیر یا زود با بحران مواجه خواهد شد.
بنابراین، درس نهایی این است که انسان باید تاریخ، دین و قدرت را با نگاه انتقادی بررسی کند و همواره عدالت و اخلاق را معیار مشروعیت قرار دهد. تنها در این چارچوب، تمدن و جامعه میتوانند پایدار و آزاد باقی بمانند.